تمام نا تمام من با تو تمام می شود
عجب صبری خدا دارد هابيل و قابيل از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون هابیل از همان روزی که صدر پیغامآوران باریتعالی، زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود از همان روز که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود بعدها دنیا پراز آدم شد و این آسیاب هی گشت و گشت قرنها از مرگ انسان هم گذشت، ای دریغا آدمیت برنگشت. صحبت از پاکی و مروّت ابلهي است صحبت از عيسي و موسي و محمد نابجاست، قرن قرن ……..
نظرات شما عزیزان:
قالب جديد وبلاگ پيچك دات نت |